کودکی اشتیاقی مهارانه است نه ساده

ساخت وبلاگ
من امروز از روز های بیش احساس بهتری دارم چشم پراکندم به سمت گوشه ی دیوار  قلبی در خامه اش کنده کاری شده بود نور می درخشید پنجره هم آغاز خورشید بود و من خوابیدم دوباره و دوباره ولی هیچ وقت فکر نمی کردم خوشبختی درست وقتی که منتظرش نیستی به پیشواز می اید چرا جنس غم این ماه قمری فرق دارد ادم احساس شادی دارد که در واقع همان غم است ذهنم در همین جا در قفس غفلت بود اما پر و بال می زد برای تعزیه ها و عزاداری ها هر چه قدر هم بگویند این حسین کیست من جا می مانم ان قدر شیفته ی قهرمان خیالی ام شده ام که از دسته ها جا می مانم مادرم می گوید بیا دیگر رفتند و فقط ما مانده ایم بگمانم کودک که بودم دلم برای پدرم که در ان سوی دیوار ها بود تنگ شد دوست داشتم زودتر برویم بچه ها دیگر مثل قبل بازی نمی کردند مداح گفت به رقیه ی سه ساله سر پدرش را نشان دادند جمعیت بیش تر نالان می شدند من باور نمی کردم به سختی ان بود که رقیه سر پدرش را دیده از یزید خوشم نمی امد دوست داشتم تا ان جا باشد تا به او بگویم رقیه فقط سه سال دارد دختر بچه است خانم که نیست ما بچه ها طاقت زشتی ظلمت نداریم ما بچه هم بازی نور هستیم از ما خورشید دور نیست همان روز بچه هایی را دیده بودم که دستانشان را با طناب بسته بودند و دیوی قرمز پوش ان ها را می کشید دوست داشتم با انها باشم اما مادرم نمی گذاشت می ترسید گم بشوم ولی با ان ها که باشم گم شدنی نیست سا لهاست بخشی از کودکی هایم را جا گذاشتم برای رقیه و علی اصغر که گهواره سبز را دیده بودم ولی خودش را نه
فال انار...
ما را در سایت فال انار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adamsofali1 بازدید : 263 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 19:42